
اگر برمیگشتم به 5 سال پیش، چه کارهایی را انجام میدادم و چه کارهایی را انجام نمیدادم؟
من معمولا حرفهای توی سرم را رک و راست یا به قول غربیها و غربزدهها، to the point نمیزنم، برای همین بهرسم همیشه، وقتی حدود یک ماه پیش با علیرضا قرار گذاشتیم تا به این سوال پاسخ بدهیم و چند خطی درموردش بنویسیم، هزار جور سناریو ساختم تا چطور در نهایت جواب این سوال را واضح ندهم یا به قولی بپیچانم. مخاطب این نوشتهها را، رضای پنج سال پیش در نظر میگیرم و از این به بعد، هرچیزی که مینویسم خطاب به او و در رد یا تایید کردهها و نکردههای اوست.
حرف آخر را اول میزنم رضا جان، هرکاری که کردی و نکردی نوش جانت! دمت گرم. هیچ کس حق ندارد به تو خرده بگیرد که چرا فلان کار را کردی و چرا بهمان کار را نکردی. پنج سال پیش به فراخور سن و سال، محیط و محدودیتهایت، تصمیمهایی را گرفتی و کارهایی را کردی که نتیجهاش شد چیزی که اکنون هستم. من از چیزی که در حال حاضر هستم راضیام، پس حتی اگر تصمیم اشتباهی هم گرفتی نوش جانت، احتمالا اگر من هم در شرایط تو بودم، که بودم! همان کارها و همان تصمیمها مجددا تکرار میکردم. این حقیت تلخی است که ما برای زندگی از قبل تمرین نکردهایم، پس حق اشتباه کردن و زمین خوردن داریم، اتفاقا سالهای اول زندگی هرچقدر بدتر و شدیدتر زمین بخوریم، بعدها راه رفتن، دویدن، صعود کردن و حتی شاید پرواز کردن را بهتر و هنرمندانهتر یاد خواهیم گرفت.
رضا جان! هرکاری که کردی و هر تصمیمی که گرفتی نوش جانت، اما از تو خواهش میکنم در انجام دادن هیچ کاری تعلل نکن. چون این آدم ها از تو انتظار دستاورد و موفقیتهای عینی دارند. حرفها، ایدهها و دستاوردهای درونیات، کوچکترین ارزشی برای کسی ندارند، پس اهمالکاری و گشادی را قاطعانه کنار بگذار و بیرحمانه شروع کن به انجام دادن، ساختن و برداشتن قدمهای هرچند کوچک و به ظاهر بیاهمیت. چون همین قدمهای کوچک در نهایت موفقیتها و دستاوردهای بزرگی برای تو به همراه خواهد داشت. اینطور بیشتر به چشم می آیی و مردم بیشتر برای تو ارزش قائل میشوند، متاسفانه بیشتر مردم به دستاوردها و داشتههایت نگاه میکنند، نه به حرفهای قشنگی که میزنی. البته نه اینکه نظر مردم مهم باشد! ابدا.
صحبت از نظر مردم شد. اینجا دقیقا همان جایی است که باید خودت را به کوچه علی چپ بزنی و با خرید مقدار مناسبی سبزیجات و تره، به استقبال نظرهایشان بروی تا برای فرمایشاتشان تره خرد کنی. رضا جان! نظر مردم برایت مهم نباشد. هرکاری که دوست داری و دلخواه توست انجام بده، البته تا جایی که به خودت و اطرافیانت آسیب نزند. این مردم فقط دنبال گوش مفت و بیکار اند تا نصیحتش کنند و اثبات کنند آنها درست میگویند و تو نه، که راه آنها درست و برحق است و راه تو نه. نصیحت هم اگر میخواهی بشنوی از اهلش بشنو و سراغ آدم باسواد و خیرخواه برو و این موضوع را پس ذهنت داشته باش که خانواده اگرچه خیرخواه تو هستند، اما همیشه توصیهها و نصحیتهایشان برای تو مناسب و کارگشا نیست. این حقیقت را فراموش نکن که از نقطهنظرها و دیدگاههای اکثریت حسود، منعت طلب و زیرآب زن، آبی برای تو گرم نمیشود، پس راه خودت را که برآمده از یک خودشناسی عمیق و اعتماد به خویش است، با جدیت ادامه بده.
خواهش دیگری که از تو دارم این است که کسی را نصیحت نکن و بیخود و بی جهت از آدمهای اطرافت انتقاد نکن، حتی اگر حق با تو باشد. اگر ایرادگیر باشی و مدام به پروپای اطرافیات بپیچی، یک روز به خودت میآیی و میبینی که درست شبیه همانها شدهای؛ ایرادگیر، بی منطق، فضول و منفینگر. و نکته آخر اینکه به کسی رایگان مشورت نده، چون اگر شسکت بخورند از چشم تو میبینند و اگر موفق شوند، با پررویی تمام میگویند: تمامش نتیجه تلاشهای خودم بود.
میدانم شرافتمندانه و شجاعانه زندگی میکنی و تا به اینجای زندگیات سختیهای زیادی کشیدهای، متاسفانه من که آیندهات را زیستهام میگویم که بعد از این هم چندان آسان نیست و چارهای جز قویتر شدن نداری. به خودت افتخار کن و سرت را بالا بگیر.




